از آن سوی درد...



سلام . من آقای x هستم . 19 سال دارم و دانشجوی ترم دو رشته مهندسی کامپیوترم.

با اینکه سن کمی دارم ولی خیلی بیشتر از سن خودم میتونم درک کنم و دلیلشم فکر میکنم اینه که تو زندگیم سختی زیاد کشیدم و کمبود زیاد بوده . خیلی وقته حوصله نوشتن نداشتم ولی تصمیم گرفتم بزور هم که شده بنویسم چون نوشتن کمک میکنه که افکارمو نظم بدم و یکمی هم از این انزوایی که دو سه ساله توش گیر کردم نجات پیدا کنم . بلاگ رو انتخاب کردم چون میدونم کسایی که اینجا میان و مطالب رو میخونن کمن ولی درک بالایی دارن برخلاف بقیه شبکه ها که پر شدن از آدمایی که فقط دنبال مصرف مطالب چرت و پرتن . میخوام تو زندگیم کم کم یه تغییراتی ایجاد کنم و راجبشون اینجا بنویسم . بعدا بیشتر درمورد خودم و گذشته عجیبم میگم .


میدونم مشکلات زیادن و خیلی چیزا هست که باید بهشون رسیدگی کرد طوری که اصلا نمیدونم باید از کجا شروع کرد. ولی یه چیزی هست که تازگیا فهمیدم. 

خودتو دوست داشته باش همین. شروع کن با خودت خوب حرف بزن، قیلمای خوب ببین، آهنگای خوب گوش کن و شروع کن به پذیرش اونچه که هستی و لذت بردن ازش. نمیگم همه چی خوبه ها نه. یه وقتایی آهنگ غمگین لازمه تا آدم آروم شه. هر روز قرار نیست پیروز باشی و قوی باشی. فقط دارم میگم سعی کن هر چی هم که شد با خودت مهربون باشی و خودتو اذیت نکنی و سعی کنی خودت حال خودتو بهتر کنی. مشاورم میگفت مشکلاتی که حاصل ذهن هستن حل کردنشون مثل یه گلوله برفی کوچیکه که از بالای کوه میاد پایین. وقتی شروع میکنی یه قسمت از زندگیتو درست میکنی بقیش هم خود به خود به مرور زمان درست میشه. فقط با خودت خوب باش و ببین که مشکلات به مرور زمان چطوری درست میشن :)


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها